ده روزه که صدات رو نشنیدم ! چه جوری دارم طاقت میارم؟ میرم جلوی آینه به خودم میگم چاره ای نداری باید قوی باشی ! سعی میکنم قوی باشم محکم باشم ولی انگار همش یه چیزی تو دلم فرو میریزه! یعنی الان کجایی ؟ داری چیکار میکنی؟ حتما خیلی دلت واسم تنگ شده ؟! آره؟ عزیز دلم، عشقم، عمرم فکر نمیکردم بی هم زندگی کنیم... یه باره بچه ام رو ازم گرفتند و من هیچ کاری نمیتونم بگیرم... ما که هر لحطه با هم بودیم...همش به لحظه های با هم بودنمون فکر میکنم به باهم خوابیدنمون، شبا برات قصه میگفتم عاشق قصه بیلی بنا بودی! چون بیلی بنا خونه رو قرمز رنگ میکرد ! میگفتی مامان ما هم خونه مون رو قرمز کنیم هر شب قصه بیلی بنا رو میخوندیم ! هر چه میگفتم مامان بیا قصه های دی...